به گزارش پژواک بوشهر؛ سوگ مردمی و بزرگی که سراسر کشور را فراگرفت را بادقت ببین، این اشکها و غمها حاصل کاراکتر مردمی رئیسی بود که شاید شما نمیخواستی ببینی؛ اما گذر زمان آن را عیان کرد. گذر زمان خیلی چیزهای دیگر را نیز نشان خواهد داد. بهتر است درس کاراکترشناسی را مجدد پاس کنی.

اتهام به جرم نویسندگی!
ذهنم به سمت روزهای پرتنش 1401 و درگیری های آن دوران پرواز میکند، فضای مجازی صحنه تهمت و فحاشی شده است. در این بین قرار است حامد عسکری همراه با تیم رئیسجمهور برای حاشیهنگاری حضور در اجلاس سازمان ملل به آمریکا سفر کند. رخدادی مرسوم و البته قابل ارج جهت ثبت در تاریخ.

میان واکنشهای مختلف، احسان عبدیپور، نویسنده و کارگردان موردعلاقه و احترام بوشهریها، با تفنگی پُر به این نویسنده میتوپد و رئیسی را «بیکاراکترترین رئیسجمهور» تاریخ میخواند و سیل واژههای اتهامآمیزی را روانه حامد عسکری میکند. به چه جرمی؟ به جرم حاشیهنگاری سفر رئیسجمهور کشورش، به جرم نویسندگی!
از «احسانو» بعید بود… این واکنشش در ذهنم میماند.
دغدغهمندی خاص احسانو
زمستان 1402 است و می گویند صدها نفر از سر و کول هم بالا می روند تا در فستیوال کوچه حضور پیدا کنند. مردم به احترام میهمانان، درب خانه های خود را باز گذاشته اند. قرار است فستیوال معرف فرهنگ و هنر بوشهر باشد. اینکه چقدر در آن موفق بوده یا نه و اینکه آیا احسان و برادرش توانستند فستیوال را در چارچوب واقعی خود جلو ببرند یا اینکه به آنها بیمهری شد یا نه محل بحث این عریضه نیست.

اما آن چه که مشخص است تلاش «عبدیپور»ها برای ارائه فرهنگ و هنر سنتی در بوم بوشهر بود که مدیریتنشدن حواشی، پروژه را بهدرستی جلو نبرد. احسان عبدیپور که گوشش پر از خاطره پیرمردهای خاکخورده بوشهری است، از نوحهخوانی بخشو، «جهانبخش کردیزاده» وارد میشود و از «چَه چَه» زدنهای هایده خارج؛ مخاطب هم ذوق میکند از قدرت قلم او. مخاطب هم کیف میکند از شنیدن ادبیات مقاومت و هرجا که غرور ملیاش تقویت شود، حتی اگر ساختارشکنانه باشد.
احسانو سعی دارد کاراکتری جذاب و متفاوت از بوشهر نمایش دهد. دغدغهمندی خاص احسانو در ذهنم میماند.
پلوردهخوانی روی جهازهای خور دبی
تیم اجرایی فستیوال ناراحت و دلگیر از حواشی پیش آمده، بوشهر را در سطح خود نمیبیند و قرار است در دبی آتش به پا کند! همه منتظریم که ببینیم «ورلد ترید سنتر»، «موزیک هال جمیرا»، «دبی مدیا سیتی» یا «سنترپوینت»؛ کدام یک قرار است میزبان احسان و ادریس در فستیوال کوچه کالچر باشند.

اجراها اما روی یک جهاز تفریحی در اسکله خور دبی برگزار میشود، یعنی احسانو میان صدها قایق و جهاز تفریحی که در خور صف کشیدهاند و با چند درهم ناقابل مسافر میزنند، یکی از آنها را انتخاب کرده تا فستیوالش را ادامه دهد. برای تصویرسازی از بستر اجرا، همان لنجهای تفریحی خودمان را در نظر بگیرید؛ ولی آزادتر! عدهای در صف ایستادهاند و نگاهی به رنگ و روی جهازها میکنند و نوبت هر کدام باشد سوار میشوند. تا چشم کار میکند هم لنجهای جنوبی و جاشوها را میبینی که یا دارند ماچله میپزند یا بارهای لنج را جابهجا میکنند.
جهازهایی که توریستهایی از اقصینقاط دنیا، مسافران ساعتی آن هستند. چهرههای آفریقایی، هندی، پاکستانی، تکوتوک اروپایی و کنار آنها تعدادی ایرانی را فرض کنید وقتی گوینده ایستاده و دارد به زبان فارسی با لهجه بوشهری از روی تلفن همراه، پلوردههایش را میخواند… چه حسی داشت وقتی فلان خواننده آهنگهای بندری میخواند و چهرههای متعجبی را میدیدی که به دست و کف زدن و احتمالاً قر کمر به جهت ریتم موسیقی بسنده کرده بودند درحالیکه اصلاً نمیفهمیدند دارند چه میشنوند؟!

یا یک دورهمی 70-80 نفره در محله السیف -طرف دیگر خور دبی- که باز هم همین وضعیت را دارد. عجب «کاراکترسازی»ای از بوشهر در دبی صورت گرفت! واقعا ارزش داشت صرفا برای «برگزار شدن» فستیوال سطح مخاطبین خود را این قدر پایین بیاوری؟ دبی این قدر تاجر و شهروند ایرانی و ایرانیشناس داشت که اگر مخاطب شما می شدند دیگر با افتخار می گفتیم «فستیوال بین المللی» کوچه… و آن جا سرمان را بالا می گرفتیم که کاراکتر بوشهر در سطح بین المللی دارد معرفی میشود. اما چه شد؟

قدرتنماییِ کاراکتر رئیسجمهور
دیدی آقای عبدیپور؟ حضور میلیونی مردم در شهر و روستاها برای سوگ رئیسجمهورشان را دیدی؟ ادای احترام سران دهها کشور تأثیرگذار و سکوت در سازمان ملل را به احترام درگذشت او دیدی؟ گذر زمان نشان داد کاراکترسازی از چه مسیری میگذرد و چگونه قابلتشخیص است.
وقتی همین رئیسجمهور مرحوم به طور سرزده میهمان کشاورزان اهرمی شد و روی موکت کنارشان مینشست، آنجا کاراکتر مردمی او را ندیدی؟ زمانی که محافظانش را عتاب میکرد که با مردم محترمانهتر رفتار کنند، کاراکتر او را ندیدی؟

خانه کوچک و ساده مادر رئیسجمهور را دیدی؟ بعد از 30-40 سال مسئول بودن در نظام از مال دنیا چه برای خود اندوخته است؟ اگر این سادگی اقتصادی و رفتاری از گاندی توصیف شود برایش جیغ و هورا می کشند اما چون رئیسجمهور ایران است باید آن را مورد تمسخر قرار بدیم؟! این کاراکتر برای تو تعریفی ندارد؟

سوگ مردمی و بزرگی که سراسر کشور را فراگرفته را بادقت ببین، این اشکها و غمها حاصل کاراکتر مردمی رئیسی بود که شاید شما نمیخواستی ببینی؛ اما گذر زمان آن را عیان کرد. گذر زمان خیلی چیزهای دیگر را نیز نشان خواهد داد. بهتر است درس کاراکترشناسی را مجدد پاس کنی.
به کاراکتر واقعیات برگرد
یاد آن احسانو که «افسانه 98» و «تنهای تنهای تنها» را خلق کرد به خیر. «آرماندو» و «تیکآف» محمل تو نبود. خودت هم این را فهمیدهای. هنوز هم گاهی داستانک «دکه پرزیدنت» در انتهای فیلم «تنهای تنهای تنها» را گوش میکنم که به زیبایی نوشتی و یکی از بهترین تیتراژها را خلق کردی. هنوز هم با شنیدن همین چند خط اشک در چشمانم حلقه میزند و مو به تنم سیخ میشود. هیچ دلیلی ندارد جز اینکه داری از ته دلت برای ته دل مردمت مینویسی.

جایی که از غرور ملی و عظمت ایران میگویی هوادار داری. مردم میبینند و میفهمند. حتی همان قصههای جذاب و متفاوتی که با سبک خاص خودت و ساختارشکنی، دو عنصر تقریباً بیربط «عزاداری سنتی محرم» و «هایده» را به هم متصل میکند.
یا حتی قصهپردازی از خلبان شهیدی که چند ساعت پیش از آخرین پروازش، از همسرش میخواهد برایش ترانهای از فلان خواننده زن قبل از انقلاب بخواند، همه اینها برای مخاطب جاذبه دارد و در نوع خود شنیدنی. چرا که داری از آرمانهای کشورت میگویی حتی با شاخه و برگهایش، ریشه اما همان است. در افسانه 98 و تنهای تنهای تنها و خیلی از داستان هایت، ایرانی متفاوت و مستقل از غرب ترسیم می کنی، در این مسیر که قدم می گذاشتی چپ و راست دوستت داشت. چون روی موضع اشتراک عقیده و دغدغه ایرانی ها دست گذاشتی.
اما آرماندو و تیکآف سایز تو نبود، به قول ابراهیم حاتمیکیا، «پا در کفشی کردی که اندازهات نبود» یا بهتر بگویم، این کفش «مال تو» نبود! مخاطب امروز تو، مخاطب تولیدات دیروز توست، مخاطب فضاسازی از زیست و بومی که نشانگر آرمانها و اصالت کشور است.

احسانو! ناخودآگاهِ تو در افسانه 98 و تنهای تنهای تنها سیر میکند، نمیتوانی خود را جدا کنی از گذشته و اصالتت. فرسخها فاصله است بین تو و هنربندانی که در سودای چند اسکناس دلار برای غربیها گربهرقصانی میکنند. ذات و دغدغه تو با این تیپ افراد همسنگ نیست.
گفتگویت را با اکبر نبوی در مجله تصویری «قاف» دیدهام، میگویی تا جایی که توانستی برای چند قران پول از افکار و دغدغههایت فاصله نگرفتی و انصافاً هم همین بوده است. مسیر اصیل و اصلی تو راهی که گاهی به آن گریزی میزنی نیست، «کاراکتر» تو در همان ترسیم آرمانهای واقعی وطن تعریف میشود.

تو که هنرمندی و اهل مطالعه و رسانه، نباید در بزنگاهها تحتتأثیر جو رسانهای زودگذر قرار بگیری، توقع از امثال تو که روح و سرشتی معتقد و مردمی داری فراتر از اختلاط با نوجوانان و جوانان هیجانزده اینستاگرامی در بیان مواضع است. هرکسی ذرهای مخاطب قلبی تو باشد دوست ندارد از کاراکتر واقعی خود فاصله بگیری، به کاراکتر واقعیات برگرد…
مهرداد رستمجبری